- ۰۱/۱۰/۰۲
- ۰ نظر
از صبح ساعت 10 تا حدودای 11 شب دانشگاه بودم
با نزدیک 30 نفر تماس گرفتم و با یکیشون دوبار :))
اول از اهنگ پیشوازش پشمام ریخت بعد از صدای به شدت بزرگونه اش
تهشم از یکنواختی بیش از حد حاصل از انتظار چند ساعته ای که تو فضای سرد دانشکاه کشیدم رفتم و همه چیو
گفتم...
قول داد نگه !
آیا سر حرفش میمونه؟
آیا راست گفته؟
:)
نمیدونم واقعا
آی هو نو آیدیاااااا ابوت دت...
بعدد تازه الان بهم میگه...
یکشنبه ای ها قراره بیفتن برای شنبه!
وات د فاک...
خب این بچه خوشحال شده بود میگفت اتفاقا یکشنبه بهتره و فلان :0
بعد کی واقعا حوصله داره ساعت 8 صبح پاشه بره دانشگاه؟بریدم دیگه
بعد اونجوری میشد دوروز مختلف من این بچه رو ببینم ولی الان چی...
خدایاااااااا
و من دیشب چقدر حرفامونوووو خوندم
چندین و چندین بااااااار :)
و چقدر هیجان انگیز بووووود
اخ همین :)
خلاصه هرچی باشه من قراره که تموم کنم؟
- ۰۱/۱۰/۰۲